من یک زن عمو دارم که معلم یکی از بهترین مدارس دخترانه شهر است.او یک شب ماجرایی را از چشم و هم چشمی یک والدین را توضیح داد
او گفت : من یک کلاس فوق پیشرفته داشتم که برای آماده کردن دانش آموزان برای ورود به مدارس استعداد های درخشان بود.من چند دانش آموز بسیار مستعد داشتم و می خواستم آن ها را بیشتر با سؤالات این نوع آزمون آشنا کنم.همچنین چند دانش آموز دیگر که زیاد مستعد نبودند در این کلاس ها شرکت می کردند و من وقتی سؤالات را به دانش اموزان می دادم ، آن ها حتی مفهوم سؤال را نمی دانستند چه به رسد به حل کردن ان سؤالات .خلاصه چند جلسه از این کلاس ها گذشت و من یک دفعه تصمیم گرفتم یک از آنان را به پای تابلو بیاورم و بگویم این سؤال را حل کن.او پس از چند ثانیه فکر کردن ، نتوانست سؤال را حل کند و من از او سؤال کردم که آیا معنی سؤال را می فهمد . او جواب نداد و اشک در چشمان او جمع شد.من بعد از کلاس از او ماجرا پرسیدم و او با حالت گریان جریان را توضیح داد.او گفت : ما در فامیل یک دختر تیزهوش داریم و همش در کلاس های فوق برنامه شرکت می کند.مادر من هم وقتی که این ماجرا را دید ، گفت باید بری کلاس فوق برنامه.من هم مجبوری دارم به این کلاس می آیم و اگرنه در این ساعت می توانستم به کاری که در آن استعداد دارم تمرکز می کردم(موسیقی) و تصمیم داشتم از جلسۀ بعد یواشکی به کلاس موسیقی به جای این کلاس بروم.
در ماجرای بالا دیدید که چشم و هم چشمی داشت چه تأثیری مخربی داشت بر روی این دانش آموز می گذاشت و اگر معلم ،موضوع را باز نکی کرد ، معلوم این دانش آموز به چه راه هایی کشیده شود ؛پس از والدین گرامی خواهشمندم که این کار های بچه گانه را کنار بگذارند و به علایق فرزندشان بیشتر توجه کنند.
نظرات شما عزیزان: